حضور ما در ترمینالهای فرودگاه مهرآباد با هماهنگی معاونت روابط عمومی سپاه حفاظت هواپیمایی و با هدف مشاهده میدانی زحمات پاسداران امنیت فرودگاه و پرواز بود. در مسیر ورود به ترمینال و رفتن به سمت گیت سپاه، عزیزی که ما را همراهی میکرد، توضیحاتی پیرامون مأموریتهای زمینی حفاظت هواپیمایی داد و پاسخگوی سؤالات ما هم بود. وارد محیط گیت شدیم و پیشنهاد دادم یکی از عزیزانی که مشغول استراحت است، چند دقیقهای وقت خود را به ما بدهد تا صحبتی کوتاه داشته باشیم. البته از قید نام مصاحبهشونده معذور هستیم؛ هم به واسطه مباحث امنیتی و هم به واسطه قولی که به عزیزان دادهایم.
با پیشنهاد دوستان یکی از اعضای حفاظت فرودگاه که 19 سال است در این حوزه فعالیت دارد، با ما همکلام شد. وی با بیان اینکه از ابتدا در سپاه حفاظت هواپیمایی بوده، گفت: «هم در ستاد و هم در عملیات در ردههای صف و گیتها مشغول بودهام. مسائلی که اینجا برای یک پاسدار وجود دارد، شاید برای سایر عزیزان پاسدار در محیطهای سپاه وجود نداشته باشد. دیگر عزیزان عمدتاً در ستادها و پادگانها هستند؛ ولی ما اینجا فقط با مردم، آن هم از همه اقشار سرو کار داریم و تعامل اینجا حساس میشود؛ لذا لازم است که نوع رفتار ما به واسطه ارتباط با اقشار مختلف مردم هوشمندانه باشد. در اینجا آنچه باید یک پاسدار در گیت مدنظر داشته باشد، این است که مردم، پاسداران و سپاه را در ما مجسم میبینند و بقیه پاسدارها جلوی چشم نیستند. آنچه ما رفتار میکنیم، ممکن است آن را به کل سپاه تعمیم بدهند، پس باید رفتارهای ما حساب شده باشد. خیلی مواقع مردم آمدند و گفتند که ما قبل از رفتار حسنه شما، به واسطه تبلیغات منفی فکر دیگری درباره سپاه میکردیم، الان با این رفتارهای شما نظرمان کاملاً عوض شد؛ چون میبینیم شما کمک میکنید و به دنبال خدمت به مردم هستید؛ مثلاً اگر کارت پرواز شخصی جا بماند، پیگیر هستید تا به صاحبش برسانید یا طلا و پول و اموال جا مانده مردم را بر میگردانید و رفتار حسنه دارید. اینجا وظیفه بچهها فقط امنیتی و بازرسی است؛ در صورتی که خود بچهها داوطلبانه کارهای فراتری انجام میدهند. خیلی مسافرها اینجا ذهنیتشان نسبت به سپاه کاملا عوض میشود.»
از او درباره خاطرات خوب خود در گیتهای بازرسی میپرسیم و او میگوید: «مسافری از خارج کشور آمده بود، یعنی ایرانیای که سالها خارج از کشور بود و کارش اینجا طول کشید، به ایشان صندلی دادیم تا بنشیند و خسته نشود، آن زمان میخواستم برای همکارم یک لیوان چای هم ببرم تا با هم بخوریم. دیدم که این آقا هم هست، برای همین سه تا چای بردم، تعارف که کردم و برداشت. دیدم اشک در چشمانش جمع شده و گفت من سالها اروپا و آمریکا بودم چیزهای دیگری درباره شما شنیده بودم و تبلیغات علیه شما خیلی زیاد است، ولی امروز که این رفتار خوب شما را دیدم کاملا همه آن تبلیغات سوء از ذهنم پاک شد. خودش هم گفت فقط به من صندلی دادید و یک چایی، ولی واقعا محبت سپاه در دلم نشست و فراموش نشدنی است.»
از دوست حفاظت پرواز که وقتش را در زمان استراحت به ماداده بود درباره خاطرات تلخ پرسیدم. گفت: «به هر جهت امنیت محدودیت میآورد و بعضی وقتها که شلوغ میشود، ما شرمنده برخی عزیزان میشویم و ممکن است با معطلی مواجه شوند و اذیت شوند، زمانبر بودن برای بعضی مسافرها آزار دهنده است. بعضی وقتها کمربند و کفش آنها را بررسی میکنیم و واقعا اذیت میشوند. خودمان هم میدانیم و ناراحتیم؛ اما امنیت شوخیبردار نیست، این برای ما سخت است که ناراحت میشوند و البته همیشه اقناعی عمل کرده و علت را دقیق توجیه میکنیم و اکثرا بعد از فهمیدن علت راضی میشوند؛ ولی عدهای هم قبول نمیکنند و ممکن است بدخلقی کنند. سختی اصلی حجم انبوه مسافران اینجاست.»
از سختیهای کار پرسیدم و ادامه داد: «اینجا دائم صدای بوق گیت بازرسی را در یک فضای بسته و مسدود میشنویم، دائم ایکسری دارد کار میکند و اشعه به بدن همکاران میخورد گیت وی هم همینطور است و سنگینی کار داریم، از چهار تا هفت هشت صبح بالغ بر چهار هزار نفر از گیت عبور میکنند، در ساعاتی که بدن به آرامش و سکون و سکوت نیاز دارد و این خیلی اذیتکننده است. در آن ساعت برخی همکاران چشمهایشان کاسه خون است؛ ولی مجبورند که بیدار شوند و مأموریت خود را انجام دهند.»
وی در نهایت گفت: «اینجا بچهها با اعتقاد کار میکنند نه چیز دیگر، یک خطای نیروی امنیتی منجر به مسئله امنیت ملی میشود و خیلی حساس است، اما در ظاهر بازرسی ساده است و گاهی نیاز است مردم را نسبت به این امر توجیه کنیم.»
بعد از این گفتوگو هنگام خروج از گیت و رفتن به سالن ترانزیت، با خواهران پاسدار هم گفتوگویی داشتیم و درباره کار و مشکلات و سختیها و زحماتشان مصاحبهای انجام دادیم که اگرچه هماهنگی حتی برای دقایقی سخت بود اما یکی از خواهران، حین مأموریت با ما چند کلمهای صحبت کرد: «در بحث مسافران خانم یکی از مسائلی که وجود دارد، حجاب است، اکثر مسافران در فرودگاههایی که پرواز داخلی دارند با حجاب هستند و به ندرت در مهرآباد کسی پیدا میشود که خیلی بدحجاب یا بیحجاب باشد. چندین سال قبل از حضور در مهرآباد در فرودگاه بینالمللی حضرت امام(ره) و در بحث پروازهای خارجی بودم، عمدتا مشکل اصلی آنجا بود که خانمهای زیادی بیحجاب یا با پوشش بد میآمدند. ده سالی نیروی گیت فرودگاه امام خمینی(ره) بودم که آنجا اکثر مسافران هم خارجیها هستند. پروازهای استانبول و دبی با سایر پروازها متفاوت است؛ چون بیشتر ایرانیها هستند و صدالبته مشکلات ما از نظر پوشش و حجاب بیشتر است، البته ما مسئول امنیت هستیم، اما دغدغه حجاب هم داریم. در کل در مهرآباد وضعیت بهتر است. خانمهایی که پرواز داخلی میروند، نسبت به خانمهای که پرواز خارجی میروند پوشش خیلی بهتری دارند.»
پرسیدم که خانمهایی که وارد گیت میشوند میدانند که شما زنان پاسدار هستید و نظامی؟ و او گفت: «بیشتر مسافرانی که از گیت بازرسی سپاه رد میشوند، برخورد خوبی با ما دارند و به ندرت ممکن است با برخوردهای بد مواجه شویم، از طرفی برخورد عوامل و خواهران گیت هم خیلی خوب است، فکر میکنم اینها هم به واسطه آرم و نشان سپاه میدانند که ما پاسدار هستیم.»
با توجه به توضیحات قبلی که از نفر همراه خود در ترمینال فرودگاه شنیدم، از ماجرای صندوق هدایای بخش خواهران سؤال میکنم، و این خواهر پاسخ میدهد: «در قسمت گیت خواهران در ترمینالهای فرودگاه مهرآباد خواهران پاسدار با هزینه شخصی خود و با ذوق و سلیقه، اقدام به ایجاد یک صندوق جایزه کردند که برای خود من که از فرودگاه امام آمدم جالب است، این صندوق با هزینه شخصی خواهران شیفتها پر از هدیه میشود و برای برخی دختران کوچک که ویژگیهای خاصی دارند مثل داشتن حجاب یا چادر از این هدیهها استفاده میشود تا خاطرهای خوب در ذهن این عزیزان از گیت سپاه بماند. خیلی هم این کار برکت دارد و یک کار غیر سازمانی است.»
درباره خاطراتشان پرسیدم که در جواب گفت: «البته در فرودگاه امام، پروازهای زیارتی نجف و بغداد هم داشتیم که مسافران عتبات عالیات عازم بودند و اکثرا در گیت سپاه دعاگوی ما بودند و خیلی برای ما قوت بخش بود، در مهرآباد هم بعضاً مسافران زائر امام رضا(ع) را داریم. اما یکی از خاطرات خوب من چک کردن مسافران پروازهای زیارتی است، هم اربعین و هم حج و زیارت عتبات که از لحاظ معنوی خیلی عالی است و اینکه آنها هم به واسطه رفتارهای شایسته خواهران پاسدار خیلی دعاگوی ما هستند.»
از ایشان در خصوص مباحث خانوادگی و اینکه کار در این مباحث خللی ایجاد میکند یا نه پرسیدم، که گفت: «در زمینه خانواده هم باید گفت شیفتهای کاری ما ممکن است در به هم ریختن نظم خانواده مؤثر باشد، اما نکته اینکه ما خودمان مذهبی و انقلابی هستیم و همسران و خانواده ما هم مذهبی و انقلابیاند، از ابتدای این مسیر همه این سختیها را هم خودمان و هم همسرانمان پذیرفتهاند، با شناخت آمدهایم جلو و خانواده میدانند که کشور به وجود ما برای امنیت نیاز دارد و با ما راه میآیند و همراهی میکنند. البته همین مسئله برای پرستاران و پزشکان هم هست؛ فقط برای ما که کار امنیتی میکنیم یا برای خواهران ناجا که کار انتظامی و امنیتی میکنند نیست. شیفت شب را همه دارند. از طرفی فرماندهان ما در سپاه فرودگاه و در حفاظت هواپیمایی هم از این موضوع آگاه هستند و تاجایی که ممکن است در این راستا همکاری دارند؛ چون اینجا گستردهترین رده نیروهای خواهر سپاه است و هیچ جای دیگری این میزان نیروی پاسدار خواهر ندارد و لذا فرماندهان هم برای سهولت کار خواهران همکاری دارند. از طرفی این کار برای ما محدودیت هم ایجاد نکرده است؛ کما اینکه خود من و خیلی از خواهران همزمان با کار و زندگی ادامه تحصیل هم دادهایم و خودم تا مقطع دکتری هم پیش رفتهام و کار هیچ وقت مانع پیشرفت ما نبوده است.»
اما در ادامه لازم بود تا با یکی از نیروهای گارد پرواز هم گفتوگو کنیم که یکی از برادران با سابقه حدود بیست سال در این کار را به ما معرفی کردند، اول تعجب کردیم، چرا که ایشان یکی از معاونان مجموعه سپاه حفاظت هواپیمایی بود، ولی وقتی این توضیح را شنیدم که نیروهای ستادی هم باید در ماه چند پرواز داشته باشند، توجیه شدیم.
این عزیز در خصوص مأموریت گارد پرواز گفت: «من چون سرتیم هستم، به عنوان یک نماد مشخص از پاسدار در پرواز حضور دارم، لذا خیلی برای ما وجهه سپاه مهم است که خوب جلوه داده شود، وقتی هواپیما از زمین بلند شد، دیگر اختیار امنیتی هواپیما با ماست، هر لحظه ممکن است یک مشکل کوچک یا بزرگ پیش بیاید، ما آنجا مسئول هستیم، کادر پرواز ما را محل مراجعه قرار میدهند و کسب تکلیف میکنند، از لحظه اول ورود مسافران باید همه را آنالیز کنیم، ببینیم اگر مشکلی پیش بیاید کسی هست که بتواند کمک کند، یا کسی هست که ممکن است مشکلساز باشد، آمار مسافران را از سر مهماندار بگیریم و صدها مسئله ریز و درشت دیگر که از رازهای مگوی ما و جزء تخصص ماست.»
وی میگوید: «کار من که سرتیم هستم سخت است، اما همکارانم که داخل فضای هواپیما در صندلیهای دیگر هستند و کسی نمیداند که اینها هم گارد پرواز هستند، بسیار سختتر است. جدای از از اینکه سفر هوایی دائم برای بدن ضرر دارد، فقط در یک فقره سفر به شرق آسیا یا اروپا را در نظر بگیرید که باید در هشت تا ده ساعت سفر، بیدار باشید و اصلا نباید چشم روی هم بگذارید، سایر همکاران من هم در پرواز همینطور باید بیدار باشند، حالا باید بعدش با همان پرواز ده تا 12 ساعت در برگشت هم باشیم، این به شدت خستهکننده است. گذشته از اینکه قشری که سفر خارجی میرود، با بلیط چند ده میلیونی چقدر با پاسداری که زیر ده میلیون حقوق میگیرد، از نظر سبک زندگی تفاوت دارد و مأمور ما در هواپیما باید خوب ظاهرسازی کند تا لو نرود.»
خواستیم که باز هم درباره گارد امنیت پرواز بپرسیم که با لبخند گفت: «مابقیاش شاید راز مگو باشد، در یک قسمت باید خودت درگیر باشی تا بفهمی که چه خبر است، شاید از بیرون خوش است و کار با کلاسی است، اما از درون آدم فرسایش پیدا میکند. یک بخش هم اسرار ماست که فقط خودمان میدانیم، حتی شاید فرماندهان سپاه خارج از مجموعه ما هم ندانند شگردهای ما چیست.»
و در نهایت گزارش ما از این عزیزان به همینجا ختم میشود، چرا که فرصت کم است و حرف بسیار.